در آینه نگاه میکنم ، متن گاهی به آینه نگاه کن + شعر من و آینه و تنهایی

در آینه نگاه میکنم

در آینه نگاه میکنم ، متن گاهی به آینه نگاه کن + شعر من و آینه و تنهایی
در آینه نگاه میکنم ، متن گاهی به آینه نگاه کن + شعر من و آینه و تنهایی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

در آینه نگاه میکنم

به خانه می‌آیم
تو نیستی
اندوهت مرا سنگ می‌کند
مثل مجسمه می‌ایستم
در آینه نگاه می‌کنم
من نیستم
⇔⇔⇔⇔

در آینه ام نگاه میکنم با عشق

کلبه ام پنجره ای باز
به دریا دارد
خوب من،
منظره ی خوب تماشا دارد
 ساخته ام آینه ای را
به بلندای خیال
تا خودت را
به تماشای خودت وا دارد

در آینه بخود نگاه میکنم

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است
ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است
⇔⇔⇔⇔

در آینه که نگاه میکنم

به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب ، پناهگاه من است
به شب که آینه ی غربت مکدر من
به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است
⇔⇔⇔⇔

وقتی در آینه نگاه میکنم

تو خستگی را لای انگشتانت دود می کنی
من زندگی ام را پای چشمانت!
عاشقی را که جار نمی زنند
بعد از تو
از تمام آینه ها بی زارم!

وقتی به آینه نگاه میکنم

ظرفها را می سابم
پنجره را
دیوار را
آینه را
نه!
چسبیده ای به زندگی ام
پاک نمی شوی…
⇔⇔⇔⇔

وقتی تو آینه نگاه میکنم

صبح
از نگاه خواب آلود من
نمای بسته ی توست!
وقتی رو به آینه ایستاده ای و
موهایت را
همان مدلی که من دوست دارم
شانه می کنی و…
من مثل آدمی که
حافظه ی کوتاه مدتش را از دست داده…
ناباورانه نگاهت می کنم و
عطرت
که می دود زیر بینی ام…
به این فکر می کنم که
برای تشکر از این معجزه
اگر روزی صد بار
دست های خدا را ببوسم
کافی‌ست؟!
⇔⇔⇔⇔

در آینه نگاه میکنم

کاش آن آینه ئی بودم من
که به هر صبح تو را می دیدم
می کشیدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو
با آن همه پیچ
آن همه تاب
آنگه از باغ تنت می چیدم
گل صد بوسه ی ناب.

در آینه ام نگاه میکنم با عشق

سر انگشت بر آینه نهادم پرسان
چه کسی، آخر چه کسی کشت مرا؟
که نه دستی به مدد از سوی یاری برخاست
نه کسی را خبری شد، نه هیاهویی در شهر افتاد!
آینه ،اشک بر دیده به تاریکی آغاز غروب
بی صدا بر دلم انگشت نهاد.
⇔⇔⇔⇔

در آینه بخود نگاه میکنم

من پیراهنت را
در باد دوست دارم
و زیبایی ات را
در آینه ای
که از آن عبور کرده ای!
⇔⇔⇔⇔

در آینه که نگاه میکنم

دلم می خواهد
یک نفر ماشه را توی آینه بچکاند
بعد هزار بار
صندلی را از زیر پای چشم هایم بکشد
یک نفر باید باشد
که من را توی راه دست هات 
ترور کند
وگرنه
پایان این فیلم
هیچ وقت رنگی نمی شود
حالا سرخی لب های تو باشد
یا خون پیراهن من
ما به اتفاق محکومیم
یک نفر باید
مغز تو را
به قلب من پیوند بزند.

وقتی در آینه نگاه میکنم

باران که آمد
گلی در خانه ام رویید
آفتاب که تابید
آیینه ای تمام قد به خانه ام داد
درخت توی ایوان
شانه ای به موهایم بخشید
عزیزکم
تو که آمدی
گل و آینه و شانه را بردی و
شعری به من سپردی!
⇔⇔⇔⇔

وقتی به آینه نگاه میکنم

دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم
⇔⇔⇔⇔

وقتی تو آینه نگاه میکنم

عبورم ده
از ازدحامِ خیابانی
که بی‌ تفاوتی‌ سایه‌ها و آدم ها
مرا به وسعتِ سالیانِ دراز
پیر می‌‌کند
و خسته…
عبورم ده‌
مرا به گوشه‌ای امن برسان
تا چشمانِ همیشه مشتاقِ من به زندگی‌
زوالِ آفتاب و آینه را
در چشمانِ خواب آلوده ی این شهر نبینند

در آینه نگاه میکنم

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

Comments

Popular posts from this blog

شعر ناامیدی | 50 شعر در مورد ناامیدی از زندگی و دنیا

تعبیر خواب جنگ در کشور ؛ معنی دیدن جنگ در کشور در خواب های ما چیست

تعبیر خواب عنکبوت